۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

9.

...

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

8.

همیشه از اینکه ماهی داشته باشم بدم میومده، نه اینکه از ماهی بدم بیادا،نه. اما انگار واسم میشه یه استرس.اینکه برم سر تنگش و ببینم اومده روی آب،اینکه ببینم مرده. نمی دونم اینم میتونه ریشه در چیزی داشته باشه یا نه. ولی خلاصش اینکه حتی ماهی هم میتونه آرامش منو بهم بزنه!!!!!
امروز بارون و در ادامش برف خوشکلی اومد... زیرش ایستادم تا خیس خیس شم...کلی لذت ناک بود، .ولی راننگی بعدش ترسناک بود.هیجان داشت. کلا همه جا مه بود و شیشه های ماشین هم بخار گرفته بود و من هیجا رو نمی دیدم و هی باید پشت فرمون قوز میکردم تا از پایین شیشه جلو رو ببینم D:
راستی یه چیز دیگه. من همیشه فکر میکردم که امکاناتی که تکنولوژی ای مثل موبایل بمون میده واسه انه که ازش استفاده شه. مثلا اینکه موبایل قابلیت ریجکت داره واسه اینه که بشه وقتی نمی تونی تلفنی رو جواب بدی ریجکتش کنی. اشتباه فکر میکردم؟

۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

7.



شقیقه های من از تکرار سرخ اند
و هر غروب باد زخم های افق را
وقتی که بر شقیقه ی من می زند
همیشه ی دنیا را
سرخ از همیشه ی من می کند
و این همیشه از شقیقه ی دنیا
سرخ مکرر از همیشه ی من می شود

یدالله رویایی

-----------------------------------------



۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

6.

چند وقتی به دلایل نسبتا نامشخصی ننوشتم. هلیوم ۱ هم که ظاهرا با رکود رابطه خوبی داره با این سکوت موافق بوده و ننوشته. بعد از چند روز تجربه دلچسب هایپراکتیو بودن دو سه روزیه به رخوت همیشگیم سقوط آزاد کردم. حس می کنم اگه بخوابم مفیدتر از هر موقع دیگه ام به خصوص که دوباره به شدت خوابهام عجیب و جذاب و البته طولانی شدن. هوا هم که اصولا این چند وقت گنده.
خوندن خونه کلنگی و فکر کردن و غرق شدن تو استعاره هاش هم برام لذت بخش بوده، کلا رابطم با ابهام خوب شده و این اصلا خوب نیست!
الان (دقیقا همین الان) به این نتیجه رسیدم که بهتره نوشتن جمله های تلگرافیه بی ربط رو برای امروز تموم کنم. 

۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

5.